وب سایت جبهه سایبری

jebhecyberi.blog.ir
وب سایت جبهه سایبری
پیام های کوتاه
  • ۱۲ مرداد ۹۳ , ۱۳:۰۵
    غزه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
آخرین نظرات

۲۰۶ مطلب توسط «سید محمد حسینی حجازی» ثبت شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۰۹
سید محمد حسینی حجازی

شهید عبدالحمید دیالمه

 

شهید عبدالحمید دیالمه(۱۳۳۳تهران- ۷تیر۱۳۶۰تهران) نماینده مجلس اول شورای اسلامی بود که در ترور دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

تحصیلات:

دیالمه، دارای تحصیلات حوزوی و تحصیلات دانشگاهی تا درجه دکترا می‌باشد.

وی پس از گذراندن دوره دبستان و متوسطه، پس از کسب دیپلم طبیعی تحصیلات حوزوی اش را آغاز کرد. وی از جمله علوم منطق، فلسفه و عرفان را نزد مرتضی مطهری فراگرفت. به سال ۱۳۵۲در رشته داروسازی وارد دانشگاه فردوسی مشهد شده و در سال ۱۳۵۸موفق به اخذ درجه دکترا از این دانشگاه شد.

و در این دانشگاه اقدام به تأسیس کتابخانه اسلامی نمود. و برای اولین بار در سطح ایران دعای کمیل را پایه گذاری کرد جلسات سخنرانی خود را تحت عنوان «صراط مستقیم» شروع کرد. که در خلال این حرکت اعتقادی بارها توسط ساواک دستگیر شد. او پس از اتمام تحصیل به تهران آمد و مجمع احیاء تفکرات شیعی را تأسیس کرد. وی در سن 26 سالگی به عنوان نماینده مردم مشهد به مجلس راه یافت و عضو کمیسیون امور شوراها شد.

 وی به زبان های انگلیسی، عربی و فرانسوی مسلط بود. او از اولین کسانی بود که انحراف از خط اسلام را در بنی صدر مشاهده کرد و به قصد افشاگری به تهران آمد و در روزنامه انقلاب اسلامی تحصن اختیار کرد و جریان بنی صدر را بر ملاء نمود و او را به مناظره دعوت کرد و خط لیبرالیسم را که تحت نام خط مصدق مطرح بود باز شکافت.

پیش از انقلاب

دیالمه در دوران جوانی اش و جریان فعالیت‌هایش ارتباط مستمری با افرادی چون مطهری، بهشتی، بازرگان داشت. وی مجبور به زندگی مخفی در طی سالهای ۱۳۵۲الی ۵۶جهت فعالیت‌های مبارزاتی با رژیم پهلوی بود.

وی جهت بررسی وضعیت مناطق فقیرنشین استان سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۵۴به آنجا سفر کرد و در زمینه تهیه مستندی از اوضاع آنجا به فعالیت پرداخت. وی در همین زمان توسط ساواک دستگیر و به علت عدم وجود مدرک آزاد شد. این مستند و نیز فیلم‌های مستند دیگری را که وی در زمینه تولید آن فعالیت کرد، ناتمام ماندند. پس از انقلاب بخشهایی از این فیلمها از صدا و سیما پخش شدند.

وی از همان ابتدای ورود به دانشگاه، اقدام به تاسیس کتابخانه اسلامی و جذب افراد مذهبی کرد. جلسات دعای کمیل توسط وی برای اولین بار در سطح دانشگاه برگزار گردید و پس از مدتی در سطحی گسترده تر در حرم امام علی بن موسی‌الرضا(ع)ادامه یافت.

تشکیل و مدیریت گروه‌های چند نفره جهت نشر افکار اسلامی شیعی همراه با آموزشهای عقیدتی و سیاسی از کارهای تشکیلاتی دیگر وی بود. وی در این اثنا چندین بار توسط ساواک دستگیر شد.

در طی سالهای ۵۵-۵۴وی ساماندهی حرکت‌های دانشجویی و مردمی را علیه رژیم عهده دار بود و به انسجام گروه‌های مختلف دانشجویی در زمینه مبارزاتی می‌پرداخت.

پس از انقلاب

وی در همان سال پیروزی انقلاب به تشکیل مجمع احیاء تفکرات شیعی دست زد. وی از اعضای شورای هفت نفره اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامیاستان خراسان بود. همچنین بهمراه افرادی چون هاشمی نژاد، کامیاب، واعظ طبسی شورای اولیه حزب جمهوری اسلامی را در خراسان تشکیل دادند.

از فعالیت‌های وی در اوایل انقلاب شرکت در جلسات مناظره و بحث با نمایندگان گروه‌های مختلف در دانشگاه و شهر بود. وی از جمله افرادی بود که شدیداً با افکار گروه‌هایی چون مجاهدین خلق مخالفت می‌کرد. وی همچنین از منتقدان نظرات و خطی مشی سیاسی-مذهبی بنی صدربود. وی مدتها قبل از ریاست جمهوری بنی صدر نسبت به وی نظر مساعدی نداشت و هیچگاه از وی حمایت نکرد. وی گروهی تشکیل داد تا مدارک و اسناد بر ضد بنی صدر و فعالیت‌های وی را گردآوری کنند. وی از جمله افرادی بود که در مجلس با ارائیه مدارک جهت اثبات عدم کفایت سیاسی بنی صدر موجب عزل وی شد.

سخنرانی‌های گوناگون در شهرهای تهران، قم و مشهد که پس از نمایندگی مجلس گسترش یافت. تاکنون حدود ۴۰۰ساعت از سخنرانی‌های وی گردآوری شده‌است.

وی در دوره اول مجلس شورای اسلامی از طرف مردم مشهد کاندیدا شد که مورد حمایت علمای برجسته قم واقع شد و به عنوان نماینده مردم مشهد انتخاب گردید. در شروع مجلس نیز عضو هیئیت رئیسه سنی مجلس بود. پس از آن به عنوان ریاست کمیسیون شوراها در مجلس به ایفای مسئولیت پرداخت.

تلاش برای ارائه مدارک عدم کفایت سیاسی بنی­ صدر به مجلس با همکاری برخی از نمایندگان و موفقیت در این امر.

و بالاخره در تاریخ 7 تیر ماه 1360 در دفتر حزب جمهوری اسلامی بهمراه بیش از 70 نفر از جمله شهید آیت الله دکتر بهشتی به شهادت رسید.

 

سیده طاهره هاشمی

 

 

سیده طاهره هاشمی در یکم خردادماه سال 1346 در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای متدیّن، مذهبی و طرفدار انقلاب و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت. از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جوّ فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد.
او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درس‌خوان بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد. در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ی روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ی او بود. در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد.
و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ماه سال 1360 در حالی که چهارده بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود ، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.

این سیده بزرگوار با این که موقع شهادت چهارده سال بیشتر نداشت اما با توجه به نبوغ و ذوق سرشار خود آثاری قلمی و تجسمی به یادگار گذاشته است . در زیر ، انشایی را از این خواهر شهیده می خوانیم که به پیشنهاد معلم باید خطاب به یک دوست نوشته می شد . انشای شهیده سیده طاهره هاشمی در طرحی ابتکاری در قالب نامه ای به یک دوست امدادگر و رزمنده فرضی نگاشته شده است . او در این نامه پیامی را نیز خطاب به رئیس جمهور وقت ایالات متحده گوشزد نموده است :

به نام خدا

نامه ای می نویسم برای تو دوست در جنگم ، ای دوست جان بر کفم ، ای دوست شریفم . نامه ای که شاید از آن کوه مشکلات که بر سرت فرود آمده است بکاهد . هر چند که این نامه برایت سودی ندارد . برای تویی که در سنگر به مداوای مجروحان جنگ اعم از ایرانی و یا غیر ایرانی می پردازی . من این نامه را در حقیقت برای دوستانم می بایست می نوشتم اما روزگار را چه دیدی باید نوشت برای تو که حتی یک لحظه شاید نتوانی به این نامه نظری بیفکنی ، چون مجروحان در جلویت صف کشیده و رگبار مسلسل و توپ و نارنجک بر بالای سرت در پروازند .

ای کاش می توانستم با تو به جبهه آیم و مسلسل ها را در آغوش گیرم ، اما می دانم که چه خواهی گفت ، بله من سنگر دیگری دارم و سنگرم را همچون تو حفظ خواهم کرد ، همچون تو که که با وسایل اولیه بسیار کم و غذای اندک در خط مقدم جبهه ای . شاید بر من عیب بگیری که چرا به آگاهی دوستان و همشهریانم نمی پردازم . می دانم اما آگاهی دادن به کدامین مردم ؟ به مردم جان بر کف شهرم ! نه می دانم که نمی گویی ! زیرا باید به اشخاصی آگاهی داد که چشم ها و را بسته و گوش ها را پنبه نموده و به شعار دادن در سر چهار راه ها مشغولند . شعار مرگ بر آمریکایی که معنی آن سازش با آمریکاست ! می گویند که باید در این جنگ ، حق با باطل سازش کند . باید میانجیگری را پذیرفت و ملتی را که بیست سال زیر ستم بعثیان بود تنها گذاشت . آنها با شایعه سازی می خواهند مردم را گول بزنند ، اما قرآن دستور داد برای شایعه سازان قتل و اسیری و لعنت است . می دانم که تو تنها برای ملت ایران نمی جنگی بلکه برای ملت عراق هم می جنگی و ملت جان بر کف و شهید داده ما و عراق پشتیبان تو هستند . اگر تو شهید بشوی صدها نفر بعد از تو می آیند و سنگرت را حفظ خواهند کرد . ملتی که برای هر قطعه از این میهن خون ها فدا کرد ، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی این دشمنان اسلام را جایز نمی داند . می دانم که تو تا آخرین قططره خون خواهی جنگید ، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه بر ضد ستم می شوریدند و تو هم مانند آنها پیروز خواهی شد زیرا اماممان ، این بت شکن عصر گفت : آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و در جای دیگر گفت : ما مرد جنگیم آقای کارتر نباید ما را از جنگ بترساند . البته به یاری خداوند ، زیرا این خداوند بود که آمریکا را در حمله نظامی به ایران در طبس نابود کرد . شن های بیابان این مأموران الهی چون ابابیل بر سرش ریخت و تمام آن تجهیزات را نابود کرد و این بار هم کید شیطان بر هم ریخت چون خداوند در قرآن فرمود " ان کید الشیطان کان ضعیفا " بلی حیله شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به یاری خدا و هوشیاری ملت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن آمریکا به هدف شومش گردید . من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید ، پیام می دهم که خواهم آمد و انتقام خون های نا به حق ریخته را خواهم گرفت . نگرانی من و تو ای خواهرم اینست که مبادا سازشی صورت گیرد و خون های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم ، که ندای امام همان ندای اسلام است . اما می دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت، زیرا تمام ارگان های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است می رویم و از آن جا به سادات ها و شاه حسن ها و حسین ها و ملک خالدها خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد و دوباره فلسفه شهادت را زنده خواهیم کرد و صف های طولانی برای شهادت تشکیل خواهیم داد و روزه خون خواهیم گرفت .

 

سلیمان محمد عبدالحمید خاطر

سلیمان محمد عبدالحمید خاطر سربازی مصری که در تاریخ ۱۳مهر ۱۳۶۴ (برابر با ۵اکتبر ۱۹۸۵) با تیراندازی به توریستهای اسرائیلی در شرم‌الشیخ واقع در سواحل شبه جزیره سینا هفت نفر از آنان را کشت. او که بوسیله دولت مصردستگیر شده بود و به حبس ابد محکوم شد.

به یاد قهرمان سینا، سلیمان محمد عبدالحمید خاطــر، مثــل همــه جوانان مصــری که به ســن ســربازی میرســیدند، خــودش را آماده رفتن به ســربازی کــرد، او آخرین فرزند خانــوادهای درمنطقه «اکیاد» از اســتان شرقی مصر بود، سلیمان به منطقه «راس برجه» در جنوب شبه جزیره سینا اعزام شــد و به عنوان ســرباز ارتــش مصر در مرزمشغول محافظت از مرز مصر بود.ســلیمان در ماههای آخر ســربازی بود. که ناگهان حادثــه بــزرگ زندگیــش روی داد، 14 مهــر ماه1364 هنگامــی که آفتاب در حــال غروب کردن بود، ناگهان متوجه شــد که 12 توریست اسرائیلی در حال نزدیک شــدن به محل نگهبانی او هستند، محلی که ســلیمان خاطــر از آن نگهبانی می کرد یک منطقه نظامی بود که ســلاحهای خاص در آن نگهداری می‌شــدند و به همین خاطــر ورود تمام افراد غیرنظامی به آن ممنوع بود. ســلیمان با مشــاهده آن گــروه 12 نفره بــه آنها هشــدار داد و به زبان انگلیســی گفت: Stop nopassing اما گروه اسرائیلی به حرف او بی‌توجهی کردند و ناگهان اتفاقــی رخ داد که همه زندگی او را تحت‌الشــعاع قرار داد، شــلیک در گرگ و میش صحرای سینا منجر به کشته شدن هفت اسرائیلی بود. محاکمه‌جنجالی‌‌: وقتی سلیمان خاطر در دادگاه نظامی حاضر شد به دلیل وضعیت سیاسی آن دوره یعنی پس از امضای معاهده کمپ‌دیوید و ترور انور سادات و تضادهایی که میان جهان اســلام و صهیونیسم وجود داشت، دادگاه ســلیمان خــاطر بــه یکــی از جنجالیترین دادگاههای دهه هشتاد میلادی تبدیل شد. هنگامی کــه بازپــرس دادگاه نظامی از ســلیمان خاطــر شــرح حادثه را پرســید، ســلیمان توضیح داد کــه روی نقطه مرتفعی ایســتاده بوده و گروه اســرائیلی در حال نزدیک بودن به او بودند، منطقه مورد نظر منطقهای ممنوعه و نظامی بوده، پیشــتراز آن سلیمان در حال خواندن نماز بوده و گروهی اســرائیلی نماز خواندن او را مســخره کرده بودند،

ســلیمان توضیح داد که چگونه به آنها هشدار داده کــه جلوتر نیایند و اینجا یک منطقه نظامی اســت ولی گروه اســرائیلی بدون توجه بــه اخطارهای او سعی داشــتند او را فریب بدهند. باز پرس پرسید: «آیا از سالم بودن سلاحت اطمینان داشتی؟» ـ بله، برای این که هر ســربازی که ســلاح خود را دوست داشــته باشــد وطن خود را دوست داشته اســت و آنکه ســالحش را حمل می کند مانند این اســت که وطنش را حمل می کنــد پس باید از آن مراقبت کند. بازپرس پرســید که چرا اقدام به تیراندازی هوایی نکردی و ســلیمان جواب داد: «آنها لباس شنا به تن داشــتند و یکی از زنها با برهنه شدن میخواست مــرا فریب دهد، منطقه هم منطقه‌ای نظامی بود و تأکیــد کرده بود که هیچ فــردی چه مصری و چه خارجی حق ورود بــه آن را ندارد، به همین خاطر ناچار شدم که شلیک کنم.» گروهی از نشریات مصری سرسپرده سعی داشتند که سلیمان‌خاطررا دیوانه معرفی کنند، اماسلیمان همچمنان بر محافظت خود از خاک کشــورش در مقابل اسرائیلیها اصرار داشت به گونهای که در دادگاه فریاد زد: «من از مرگ هیچ هراسی ندارم، چرا که قضا و قدر الهی اســت، من از آن هراس دارم که حکمی کــه در مورد من صادر شــود آثار منفی‌ای بر همرزمانــم بگــذار و آنها را هراسان کند و وطندوستی را در آنها بکشد.» سلیمان خاطر که قبل از تیرانــدازی فریاد الله‌اکبر سر داده بود و خودش را تســلیم نیروهای مصری کرده بود، عنــوان کرد که در کمال ســلامت عقــل و روان ایــن کار را کــرده اســت، رســانه‌های غربــی ســعی کردنــد بــا ایجــاد جــو روانی خواســتار حکــم اعــدام بــرای او شوند ولی دادگاه نظامــی در 28 دســامبر 1985 او را به 25 ســال زندان با اعمال شــاقه به زندان نظامی شهر نصر در نزدیکی قاهره فرستاد. خودکشی‌ساختگی‌: در 17 دی مــاه 1364 برخــی از روزنامه‌های مصر خبری را منتشــر کردنــد کــه جنجالــی دیگــر در پی داشــت، خبــر حاکــی از آن بود کــه ســلیمان خاطر در زنــدان خودکشــی کرده اســت، روزنامه‌هــا بنــا به گــزارش پزشــکی قانونــی نوشــتند که ســلیمان خاطر بــا اســتفاده از پارچه‌هــای ملحفه‌اش خودش را حلق‌آویز کرده، اما پذیرفتن این مسئله هم برای مــردم و هم خانواده ســلیمان خاطــر ســخت بود، بــرادر ســلیمان اظهار داشــت کــه مــن از ایمــان و مذهبــی بــودن ســلیمان اطمینان دارم، او هیچوقت حاضر به خودکشــی نبوده است. برخی شاهدان از مشاهده آثار کبودی و جراحت روی ســاق پــای او خبر دادند، بــه همین خاطر بود که خانواده ســلیمان خواســتار کالبد شکافی جسد فرزندشان شدند، هر چه بیشتر میگذشت بر احتمال قتل بیشــتر افزوده میشــد، به همین خاطــر بــود کــه دانشــجویان دانشــگاهای «قاهره»، «عین شــمس» و «الازهر» و همچنیــن دانش‌آموزان دبیرستانی شــروع به تظاهرات کردند، مسئله‌ای که باعث شــد تا دولت مصر ســعی کند ســریع غائلــه را ختم به خیر کند و دســتور دفن جنازه را داد، ولی مادر ســلیمان در مورد مرگ پسرش گفت: «پســرم کشــته شــد تا آمریکا و اسرائیل راضی شــوند.» دانشجویان معترض برعلیه اسرائیل شعار می‌دادند و خواهان جنگ با اسرائیل بودند. تشییع جنازه سلیمان خاطر ، ارکان دیکتاتوری حسنی مبارک را به لرزه درآورد و تظاهراتهای پی‌درپی، نیروهای نظامی را وادار به اعمال خشونت نمود. دانشجویان مصری شعار می‌دادند: «الصهیونی ده غدار المعقول المعقول إن سلیمان مات مقتول سلیمان خاطر قالها فی سینا قال مطالبنا وقال أمانینا سلیمان خاطر یا شرقاوی دمک فینا هیفضل راوی سلیمان خاطر قالها قویة الرصاص حل قضیة» (...سلیمان خاطر [با خون خود] اعلام کرده است که گلوله راه حل قضیه [اسرائیل] است) بعدها فاش شــد کــه در 12 دی ماه یک عکاس صهیونیســت در جریــان تهیه گــزارش و فیلم با دوربین خود به ســلیمان خاطر حمله کرده است و ســلیمان خاطر دچار ضربه مغزی شده است تا اینکه در 17 دی ماه 1364 به شــهادت رســید، ســلیمان خاطــر در دفاع از خــاک میهنش و در ضدیت با پیمان کمپ دیوید دســت به کاری زد که از نگاه آمریکا و اســرائیل عمل تروریستی بود ولی دولت جمهوری اســالمی ایران به حمایت از اقدام او پرداخت، خیابان امیر اتابک ســابق را که یکــی از خیابانهای منشــعب از خیابان مطهری اســت را به نام ســلیمان خاطر نامگذاری کرد و تمبر یاد بودی هم چاپ کرد تا به این ترتیب یاد و خاطره او را زنده نگه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۴۳
سید محمد حسینی حجازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۲۰
سید محمد حسینی حجازی

به گزارش برازجان نیوز خبرگزاری دانشجو نوشت: اینجا دانشگاه است، دانشگاه آزاد اسلامی!
همان دانشگاه اسلامی که هدف مسئولان است و همواره برای رسیدن به آن تاکید می کنند. 
همان دانشگاهی که قرار بود مواد تحصیلی دانشگاهی خود را با توجه به حوزه های علمیه تامین کند. 
همان دانشگاهی که قرار بود فضایی اسلامی داشته باشد. 
اینجا دانشگاه است؛ همان جا که باید علم آموخت و آن را برای تعالی جامعه اسلامی به کار گرفت، اما این عکس ها تمامی این حرف ها را نقض می کند. 
عکس های زیر از یکی واحدهای دانشگاه آزاد گرفته شده که وضعیت اسفبار حجاب در این دانشگاه را نشان می دهد. 
البته فضای دانشگاه دولتی هم وضعیت بهتری در حوزه حجاب ندارد. 
از جامعه دانشگاهی اسلامی به خاطر انتشار این عکس ها عذرخواهی می کنیم. 
شاید انتشار این عکس ها تلنگری برای مسئولان محترم باشد تا برای وضعیت اسفبار حجاب در دانشگاه ها فکری کنند.

 

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد

عکس دانشجویان دختر بدحجاب دانشگاه آزاد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۰۵
سید محمد حسینی حجازی

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس، چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها ، چه خطرها کرده ایم

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران خانهٔ خوبان شود ، رنج دو ران برده ایم

ما برای بویدن بوی گل نسترن، چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شور آبه های کویر، چه خطرها کرده ایم

ما برای خواندن این قصهٔ عشق به خاک، خون دلها خورده ایم
ما برای جاودان ماندن این عشق پاک، رنج دوران برده ایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۱۴
سید محمد حسینی حجازی

شهید شد ،

برای این که برای من و تو خاکریز بزنه رفیق ...

چهره این نوجوان رو خوب ببین ،

هر وقت خواستی گناهی کنی ، یا کم کاری

بدون که اون دنیا باید بهش جواب بدی


 

لحظه شهادت سنگر ساز بی سنگر

 

هرچه به دلت خورد با دیدن این تصویر برامون نقش دل بزن!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۵
سید محمد حسینی حجازی